زبان از دهان بیرون آوردن، آغاز سخن گفتن کردن کودک. زبان باز کردن، (نسبت به بزرگتر از خود) (در تداول عامه) ، زبان درازی کردن. یک و دو کردن با بزرگتر از خود. زیر دستی که عادهً نباید به رئیس خود اعتراض کند، اینک به جدال او برخاستن
زبان از دهان بیرون آوردن، آغاز سخن گفتن کردن کودک. زبان باز کردن، (نسبت به بزرگتر از خود) (در تداول عامه) ، زبان درازی کردن. یک و دو کردن با بزرگتر از خود. زیر دستی که عادهً نباید به رئیس خود اعتراض کند، اینک به جدال او برخاستن
کنایه از آن است که حیوان از شدت تشنگی زبان خود را از دهان برمی آورد. (از بهار عجم) (ارمغان آصفی) (آنندراج). لقلقه، زبان برآوردن مار و جنبانیدن آن. (منتهی الارب) : از بس که گشت بیدل لب تشنۀ زلالم چون خط زبان برآورد بر کوثر تبسم. میرزا بیدل (از آنندراج). ، شروع به سخن کردن. آغاز تکلم کردن. زبان برگشادن. لب به سخن گشودن. بزبان آمدن: برآورد پیر دلاور زبان که ای حلقه درگوش حکمت جهان. سعدی (بوستان)
کنایه از آن است که حیوان از شدت تشنگی زبان خود را از دهان برمی آورد. (از بهار عجم) (ارمغان آصفی) (آنندراج). لَقلَقَه، زبان برآوردن مار و جنبانیدن آن. (منتهی الارب) : از بس که گشت بیدل لب تشنۀ زلالم چون خط زبان برآورد بر کوثر تبسم. میرزا بیدل (از آنندراج). ، شروع به سخن کردن. آغاز تکلم کردن. زبان برگشادن. لب به سخن گشودن. بزبان آمدن: برآورد پیر دلاور زبان که ای حلقه درگوش حکمت جهان. سعدی (بوستان)